«انَّ لِلحُسَینِ مُحَبَّة مَکنونَة فی قُلوب المُؤمِنین»
«انَّ لِلحُسَینِ مُحَبَّة مَکنونَة فی قُلوب المُؤمِنین»

«انَّ لِلحُسَینِ مُحَبَّة مَکنونَة فی قُلوب المُؤمِنین»

بداهه‌ی شاعران راه‌راه تقدیم به قمر منیر بنی هاشم حضرت باب الحوائج ابوالفضل العباس علیه السلام

بداهه‌ی شاعران راه‌راه تقدیم به

قمر منیر بنی هاشم حضرت باب الحوائج ابوالفضل العباس

علیه السلام

صاحب هفت آسمان، لنگر امن زمین

کهنه علمدار عشق، زاده‌ی ام‌البنین

دیده‌ی بیدار او راحت اهل حرم

دست یداللهی‌اش ضامن احیای دین

گفت ز نیرنگ و ننگ سینه‌ی من گشته تنگ

آمده‌ام بهر جنگ اذن جهادم دهید

گفت سپاهم تویی پشت و پناهم تویی

چاره و راهم تویی پیش سپاه یزید

رفت علمدار عشق، سید و سالار عشق

حضرت سردار عشق، راحت جان حرم

سوره‌ی والفجر ماند، راضیةً مرضیه

بار دگر هم شکست قامت سلطان غم

آمده ساقی شود بی زره و رخت جنگ

عازم میدان نبود این قمر مه‌جبین

شام و عراق و حجاز نیست هماورد او

سد نشود لشگری بر یل ام‌البنین

پورِ علی مثل شیر، زد به دل اشقیا

لشکر دشمن گریخت، با رجز حیدری

زود خودش را رساند بر لب نهر فرات

بود در این کارزار، یک تنه خود لشکری

مشک که سیراب شد، رفت سوی خیمه‌ها

رود پریشان شد و پشت سرش آب ریخت

زد به صف دشمنان، دست ز جان شست او

آب ز مشک آب از، دیده‌ی ارباب ریخت

در پس هر نخل شد تیره شبی در کمین

تا بدرد ماه را از سرِ صد بغض و کین

تا که ز خشم و حسد تیر بر او دوختند

زیر تنش پهن شد دست نیاز زمین

آه که تیر آمد و... ماه به زیر آمد و...

آب شد آب و خجل، مشک سرافکنده شد

فرق، که شق القمر، دیده چو‌ دریای خون

یاد علی اصغر افتاده و شرمنده شد

آه از آن لحظه که، تیر به مشکش رسید

آه! به همراه آب، کلّ امیدش چکید

از طرف خیمه‌ها، بوی عطش می‌وزید

آن دم آخر عمو،«وا عطشا» می‌شنید

گفت قسم می‌خورم دستم اگر قطع شد

تیر به چشمم زدند فرق سرم هم شکافت

حامی دینم چه باک جان به فدایش کنم

عشق حسین علی تا به دلم راه یافت

کوه شکست از کمر تا که صدایش زدی

لرز صدای تو هم برده رمق را ز تن

آمده بالا سرت با دل خونین و دید

خورده ترک جسم تو مثل عقیق یمن

ای همه‌ی جان من ساقی عطشان من

بی تو حسینت شود بی‌کس و تنها نرو

اهل حرم منتظر تا رسد آبی ز تو

ماه بنی هاشمم بی‌سر و بی ما نرو

چهره‌ی زیبای تو از چه به هم ریخته

این همه ماه از رخت دور و برم ریخته

وقت غنیمت شده خیز ز جا و ببین

این همه دست پلید سوی حرم ریخته

بعد تو عباس من، تا شده پشت حسین

این، همه تیر از کجا بر بدنت جاشده

معجز شق‌القمر چون که سرت یافته

بین دو ابروی تو فاصله پیدا شده

چشم گهربار تو چشمه‌ی آب حیات

آه از آن لحظه‌ای کامده تیر جفا

خون شده چشم ترت، فاطمه شد مادرت

بدرقه‌‌ات کرده تا عرش به رسم وفا

آمده از علقمه، با کمری خم حسین

خورده ترَک بچه‌ها، شیشه‌ی احساسشان

بود به دل‌هایشان نور امیدی، به‌جا

تا که به‌جا بوده‌است، خیمه‌ی عباس‌شان

کرب و بلا می‌شنید نغمه‌ی احساس را

باد به زینب رساند عطر گل یاس را

رفت و نیامد؟ نشد هیچ کسی باورش

تا به زمین زد حسین خیمه‌ی عباس را

خیمه که افتاد، شد فاجعه‌ای در حرم

طفلِ خودش را رباب، تنگ به آغوش داشت

عمه در این فکر بود: «دختر ناز حسین

کاش که در آورد، آنچه که بر گوش داشت»

دست جدا گشته‌اش از همه بالاتر است

خاضع و جانباز عشق، سرور و آقا شده

او که وفاداری‌اش آیت ایمان شده

آب نیاورده هم حضرت سقا شده

هیبت چشمان او ماترک حیدر است

مهر و وفاداری‌اش از ادب مادر است

ای سر و جان داده در راه دفاع از حرم

جای تو خالی در آن قصه میخ و در است

بداهه سرایان:

محمد صفایی، زهرا فرقانی

فهیمه انوری، محمود حسنی مقدس

سوده سلامت، محمدرضا هادی‌زاده

محمدعلی جعفری,محمد باقر منصور سمائی

مرضیه نجفی، محمد عظامی

رضا حسین‌پور، مرضیه قاسمعلی

ابراهیم صفایی، بانو محسن‌پور

طاهره ابراهیم نژاد، سجاد فرخ‌نژاد

محمدعلی کمالی مقدم

محمد صبوریان، مینا گودرزی

وطنز | بهترین شعرهای طنز

*تقویم عاشورا*

*تقویم عاشورا*

طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاه‌شماری ایرانی»، واقعه کربلا به حساب گاه‌شماری شمسی ۲۱ مهر سال ۵۹ هجری شمسی می‌شود.

تاریخ شمسی هم مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و می‌شود با در آوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ، حرف‌های مقتل‌نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند.

*روز عاشورا چگونه گذشت؟*

در این تحقیق علمی، اوقات شرعی روز ۲۱ مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر ۳-+ دقیقه اختلاف می‌تواند داشته باشد) را استخراج کرده‌ایم و روایات مقتل‌نگارها را با این ساعت‌ها تنظیم کرده‌ایم.

*۵:۴۷ اذان صبح*

امام(ع) بعداز نماز صبح، برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب...

خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»

طرف مقابل نیز نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعداز نماز صبح، به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.

*حدود ساعت ۶:۰۰*

امام حسین(ع) دستور دادند تا اطراف خیمه‌ها خندق بکنند و آن را با خار بوته ‌ها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند.

*طلوع آفتاب*

کمی بعد از طلوع آفتاب، امام(ع) سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. رو به روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبه‌ای خواند. صفات و فضایل خودش، پدر و برادرش را یادآوری فرمودند و اینکه کوفیان به امام(ع) نامه نوشته‌اند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجّار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکرده‌اند؟

آنها انکار کردند!

امام(ع) نامه‌هایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده‌است.

یکی از سران جبهه‌ی مقابل، از امام(ع) پرسید: چرا حکم ابن زیاد را نمی‌پذیرد و آنها را از جنگ مقابله با پسر پیامبر(ص) نمی‌رهاند؟

اینجا بود که امام(ع)، آن جمله معروف‌شان را فرمودند:

«أَلَا وَإنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ: بَیْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه...

فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است، من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده! ذلت از ما دور است.»

سخنرانی امام(ع) حدوداً نیم ساعت طول کشیده‌است.

*حدود ساعت ۸:۰۰*

بعد از سخنرانی امام(ع)، چند نفر از اصحاب آن حضرت، به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» (آقای قرآن خوان‌‌های کوفه بود _ الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان، سخنان مشابهی گفتند.

بعداز سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر دادند.

چند نفری دچار تردید شدند! از جمله حُر و فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند.

بعید نیست که کسان دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.

*حدود ساعت ۹:۰۰*

روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می‌کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد.

اولین تیر را به سمت سپاه امام(ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد:

«نزد عبیدالله، شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.»

بعداز انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند:

«اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره‌ای جز پذیرش آن نیست، آماده شوید.»

چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمی‌دانیم. تعداد کشتگان تیراندازی با تعداد کشتگان حمله اول ۵۰ نفر ذکر شده‌است.)

*حدود ساعت ۱۰:۰۰*

بعد از تیراندازی، «یسار»، غلام «زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن، در ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود:

«به گمانم حریف کشنده‌ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.

بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین(ع) حمله کرد اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزه‌ها حمله را دفع کردند.

همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام‌(ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت.

بعد‌از عقب‌نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیرانداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیرباران کردند که آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام(ع)، تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح، آن نفرات را ۵۰ نفر و ابن شهرآشوب ۳۸ نفر ذکر کرده‌است.

اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت.

امام(ع) او را دعا کرد.

گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام(ع)حمله کنند. زهیر و ۱۰ نفر به حمله کردند.

*حدود ساعت ۱۱:۰۰*

بعداز این حملات، امام‌(ع) دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران داد.

اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زنده‌اند نگذارند که کسی از بنی‌هاشم به میدان برود.

انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند.

بعضی «در مقابل نگاه امام‌(ع)» شهید شدند.

یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش می‌توانستم وصیت‌های تو را اجرا کنم.

مسلم با دست امام حسین(ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است».

یک بار، هفت نفر از اصحاب امام‌(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد.

*اذان ظهر*

حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد.

چون که نوشته‌اند، امام(ع) خطاب به اصحاب فرمودند:

یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم.

یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی‌شود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و

نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمی‌شود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد.

امام(ع) از شهادت حبیب متأثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو می‌گذارم.»

 امام‌(ع) نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام‌(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند.

نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟»

*حدود ساعت ۱۳:۰۰*

۳۰ نفر از اصحاب امام(ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند.

بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر(س) بود.

البته الفتوح، عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خوانده‌است. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانه‌ای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود:

«ای پسرعموهای من، بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.»

*حدود ساعت ۱۴:۰۰*

عاقبت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تنها ماندند.

عباس(ع) اجازه میدان خواست، اما امام(ع) او را مأمور رساندن آب به خیمه‌ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس(ع) دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت، در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله(ع) سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام(ع) برای دومین بار، بعداز مرگ برادر عزیزش، گریه کرد و فرمود:

«اکنون دیگر پشتم شکست.»

*حدود ساعت ۱۵:۰۰*

امام(ع) به طرف خیمه‌ها برگشت تا خداحافظی کند. همچنین پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنه‌اش نکنند.

وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره‌اش علی اصغر(س) را به میدان برد تا او را سیراب کند که به تیر حرمله کشته شد.

امام(ع) به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان می‌شد. بعضی تیر می‌انداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب می‌کردند.

شمر و ۱۰ نفر به مقابله با امام(ع) آمدند.

بعداز شهادت امام(ع)، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد.

در مقاتل نوشته‌اند: زمانی که امام(ع) در آستانه شهادت بود، کسی جرأت نمی‌کرد به سمت ایشان برود، اهل حرم از صدای اسب ایشان (ذوالجناح) متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن(ع) دوید و به طرف مقتل امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند:

«خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!»

*۱۶:۰۶ مقارن با اذان عصر*

وقت شهادت امام(ع) را وقت نماز عصر گفته‌اند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایع‌نگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: پیش از آن که حسین(ع) کشته شود، شنیدم که می‌گفت:

«به خدا پس از من، کسی را نخواهید کشت که خداوند از کشتن او، بیش از کشتن من بر شما خشم آرد.»

گوید: آن‌گاه شمر میان کسان بانگ زد که «وای بر شما! منتظر چیستید؟ مادرهای‌تان به عزای‌تان بنشینند، بکشیدش!»

گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در قلب امام(ع) فرو برد...

*حدود ساعت ۱۷:۰۰*

بعداز شهادت امام(ع)، عده‌ای لباس‌های آن حضرت را غارت کردند که نوشته‌اند تمام این افراد، بعدها به مرض‌های لاعلاج دچار شدند.

غارت عمومی اموال امام حسین(ع) و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبان برای خیمه‌ها گذاشت.

یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بن‌مطاع بعداز شهادت امام(ع) به کربلا رسید و برای دفاع از حرم

) جنگید تا شهید شد.

*نزدیک غروب آفتاب*

سر امام(ع) را از بدن جدا می‌کنند و به خولی می‌دهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد.

آنگاه، به دستور عمر سعد، بر بدن مطهر امام(ع) و یارانش اسب می‌دوانند تا استخوان‌هایشان هم خرد شود.

*۱۸:۴۹ مقارن با اذان مغرب*

داستان روز غم‌انگیز عاشورا، این‌طور تمام می‌شود! در حالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را می‌داده، سنان بن انس بین مردم می‌تاخته و رجز می‌خوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید! چرا که من بهترین مردمان را کشته‌ام!

السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ

سلام بر تو اى ابا عبداللّه و بر روانهائى که فرود آمدند به آستانت ، بر تو از جانب من سلام خدا باد همیشه تا من زنده ام و برپا است شب و روز و قرار ندهد این زیارت را خداوند آخرین بار زیارت من از شما

السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

سلام بر حسین و بر على بن الحسین و بر فرزندان حسین و سلام بر اصحاب حسین

قسمتی از خطبه حضرت امام زین العابدین علیه السّلام در شام:

قسمتی از خطبه حضرت امام زین العابدین علیه السّلام در شام:

من عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی انباته بحسبی و نسبی.

أیها الناس! أنا ابن مکة و منی، أنا ابن زمزم و الصفا، أنا ابن من حمل الزکاة بالطراف الرداء، أنا ابن خیر من ائتزر و ارتدی، أنا ابن خیر من انتعل و احتفی، أنا بن خیر من طاف و سعی، أنا ابن خیر من حج و لبی.

أنا بن من حمل علی البراق فی الهواء، أنا ابن من اسری به من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی، أنا ابن من بلغ به جبرئیل الی سدرة المنتهی، أنا ابن من دنی فتدلی فکان قاب قوسین أو ادنی.

أنا ابن من صلی بملائکة السماء، أنا بن من اوحی الیه الجلیل ما اوحی، أنا ابن محمد المصطفی، أنا ابن علی المرتضی.

أنا ابن من ضرب خراطیم الخلق حتی قالوا: لا اله الا الله.

هر که مرا می ‏شناسد که می‏ شناسد و هر که مرا نمی ‏شناسد خود را به او معرفی می ‏نمایم و حسب و نسب خود را بیان می ‏کنم.

ای مردم!

منم فرزند مکه و منی، منم  و صفا، منم فرزند کسی که زکات را با اطراف عبایش برداشت، منم فرزند بهترین کسی که لباس پوشید، منم فرزند بهترین کسی که  به پا کرد و پای برهنه رفت،

منم فرزند بهترین کسی که طواف و سعی نمود، منم فرزند بهترین کسی که حج و  گفت.

منم فرزند آن که بر براق سوار شد و در هوا حرکت داده شد، منم فرزند آن که او از مسجد الحرام به مسجد اقصی برده شد،

منم فرزند کسی که  علیه‏ السلام او را به  رسانید، منم فرزند حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و سلم که در  به قرب منزلت، مکانت و مقرب درگاه الوهیت گردید و برای  سر فرود آورد و در حالی که میان پیامبر و حضرت رب العزه مقدار دو کمان بلکه کمتر از آن بود.

منم فرزند کسی که با ‏ آسمان نماز گزارد، منم فرزند کسی که خداوند جلیل به سوی او آنچه می ‏خواست وحی فرمود، منم فرزند حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و منم فرزند علی مرتضی.

 منم فرزند کسی که مردم را مغلوب کرد تا کلمه‏ «لا اله الا الله» را بگویند.

اشعار روز یازدهم محرم

اشعار روز یازدهم محرم

رسید وقت سفر ، سر به زیر شد زینب

حسینْ چشم تو روشن ! اسیر شد زینب

هزار زخم ، روی پیکرت دهن وا کرد

هزارسالْ زِ داغ تو پیر شد زینب

چقدر پایِ غنیمت کتک ز لشگر خورد

چقدر زخمیِ مُشْتی فقیر شد زینب

گرسنه بود ولی تازیانه خیلی خورد

غذا نبود ولی خوب سیر شد زینب

همان زمان که به سر نیزه ها هُلَشْ دادند

نشست و حرف نزد ، گوشه گیر شد زینب

استاندار کربلا: برای حضور در اربعین واکسن بزنید

https://s4.uupload.ir/files/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1_%DA%A9%D8%B1%D8%A8%D9%84%D8%A7_x397.jpg

استاندار کربلا: برای حضور در اربعین واکسن بزنید

استاندار کربلا پس از موفقیت در برپایی مراسم عاشورا، شرط پذیرش زائران اربعین برای ورود به کربلا را داشتن کارت واکسیناسیون کرونا اعلام کرد.