«انَّ لِلحُسَینِ مُحَبَّة مَکنونَة فی قُلوب المُؤمِنین»
«انَّ لِلحُسَینِ مُحَبَّة مَکنونَة فی قُلوب المُؤمِنین»

«انَّ لِلحُسَینِ مُحَبَّة مَکنونَة فی قُلوب المُؤمِنین»

#روایت_اربعین ما همه قبیله حسینیم!

#روایت_اربعین

ما همه قبیله حسینیم!

مثلی را شنیده بودم که می‌گفت اگر می‌خواهی با معشوقت حرف بزنی با فلان زبان سخن بگو. اگر می‌خواهی با منطق سخن بگویی با فلان زبان و اگر می‌خواهی با دشمنت صحبت کنی، با او عراقی صحبت کن.

منظورش این بود که لهجه عراقی‌ها سخت و خشن است. اما من این‌طور مثل‌ها را دوست ندارم.

برای عکاسی وارد موکبی عراقی شدم. مردی را دیدم، بعدا فهمیدم نامش علی است، که با نگاهی خشن‌ دنبالم می‌کرد! توی ذهنم همه فرضیه‌ها را مرور کردم. کارم را انجام می‌دادم ولی ذهنم علی را قضاوت می‌کرد.

چند لحظه بعد ناگهان دستی روی شانه‌ام خورد و برگشتم. علی بود با یک ظرف پر سیب زمینی سرخ‌کرده اما چهره‌اش همان بود. خنده‌ام گرفت و او هم لبخند کم جان و سریعی کرد!

من از مثل‌هایی که قوم‌گرایی می‌کنند بدم می‌آید.

از همین چهره‌های جدی و بعضاً عصبانی، لبخند خوش‌آمد دیده‌ام و از همین لهجه‌ی خشمگین و سخت، ندای هلبیکم زوار شنیده‌ام. در اربعین ما همه قبیله حسینیم…

محمدطه امیری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.