«انَّ لِلحُسَینِ مُحَبَّة مَکنونَة فی قُلوب المُؤمِنین»
«انَّ لِلحُسَینِ مُحَبَّة مَکنونَة فی قُلوب المُؤمِنین»

«انَّ لِلحُسَینِ مُحَبَّة مَکنونَة فی قُلوب المُؤمِنین»

وقایع ساعت به ساعت ظهر "عاشورا"

وقایع ساعت به ساعت ظهر "عاشورا"

2عاقبت امام حسین و حضرت عباس تنها ماندند. عباس اجازه میدان خواست اما امام او را مامور رساندن آب ب خیمه ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت درجنگی تمام عیارکه منجر بهلاکت وزخم برداشتن تعدادی ازمتخاصمین شد ب محاصره دشمن درامددو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند ک از اسب بر زمین افتاد. پس حضرت اباعبدلله الحسین سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساندن. دشمن کمی به عقب رفت. امام برای دومین بار گریه کردن و فرمودن «اکنون دیگر پشتم شکست»*

حدود ساعت ۱۵؛

*امام ب طرف خیمه‌ها برگشتن تا خداحافظی بکنن. همچنین پیراهنشان را پاره پاره کردن و پوشیدن تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنه‌اشان نکنند. وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره خود علی اصغر را ب میدان بردن تا او را سیراب کنند ک به تیر حرمله شهید شد.*

*امام رو ب آسمان کردن و فرمودن: «خدایا اگر نصرتت را از ما دریغ کردی، این را در مقابل چیزی قرار بده ک برای ما بهتر است»*

*امام ب میدان رفتن اما کمتر کسی حاضر ب مقابله با ایشان می‌شد.* *بعضی تیربی هدف می‌انداختند و بعضی از دور نیزه بی هدف پرتاب می‌کردند. شمر و ده نفر ب مقابله امام آمدند. بعد از شهادت امام بر پیکر مبارکشان جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴ زخم شمشیر شمرده شد.*

*نوشته اند امام در آستانه شهادت بودن اما کسی جرات نمی‌کرد به سمت ایشان برود، اهل حرم از صدای اسب ایشان ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی ب نام عبدالله بن حسن دوید و ب طرف مقتل امام آمد. آن نانجیبان او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر»*

۱۶:۰۶ (اذان عصر)؛

*وقت شهادت امام را وقت نماز عصر گفته‌اند. روایت تاریخ طبری ب نقل از وقایع‌ نگار لشکر عمر سعد چنین است:*

*«حمید بن مسلم گوید: پیش از آنکه حسین کشته شود شنیدم که می‌گفت «به خدا پس از من کس را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم آرد» سپس میگوید: آنگاه شمر میان کسان بانگ زد که «وای بر شما منتظر چیستید؟! مادرهایتان به عزایتان بنشینند بکشیدش!» گوید در این حال سنان بن انس حمله کرد و نیزه در بدن امام فرو برد»*

وقایع ساعت به ساعت ظهر "عاشورا"

3

حدود ساعت ۱۷؛

*بعد از شهادت امام عده‌ای لباس‌ها وزره آن حضرت را ک بسیار نفیس بودند ب غارت کردند ک نوشته اند تمام این افراد بعدها ب مرض‌های لاعلاج دچار شدند.*

*سپس غارت عمومی اموال امام حسین و همراهانشان آغاز شد. عمر سعد  ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد.*

*یکی از شیعیان بصره ب اسم سوید بن‌مطاع بعد از شهادت امام به کربلا رسید و برای دفاع از حرم امام جنگید تا شهید شد.*

*نزدیک غروب آفتاباست و سرامام را جدا می‌کنند و ب خولی می‌دهند تا همان شبانه برای ابن زیاد حرامزاده ببرد. بعد ب دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب می‌دوانند تا استخوان ‌هایشان هم درهم شکست*

 ۱۸:۴۹ (اذان مغرب)

*کشتگان لشگر کوفه را جمع می‌کنند، داستان روز غم انگیز "عاشورا" اینطور تمام می‌شود: در حالی ک عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را می‌داده سنان بن انس  بین مردم می‌تاخته و رجز می‌خوانده ک «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا  ک من بهترین مردمان را کشته‌ام»*

زمانها گذشته ولی همچنان این گفته امام حسین درگوش تمام آزادگان جهان زنگ میخورد ک اگر دیندارنیستید آزاده وجوانمرد باشید...، 

*اقتباسی ازوقایع نگارلشکرعمرسعد ثبت درتاریخ طبری کتاب گاهشماری احمدبیرشک*

فرهنگیان

از سقیفه تا کربلا

https://s4.uupload.ir/files/%D8%A7%D8%B2_%D8%B3%D9%82%DB%8C%D9%81%D9%87_jzqk.jpg

از سقیفه تا کربلا

همین موارد بود امیر مؤمنان از وارونه و تهی کردن اسلام، شبهه افکنی و فتنه انگیزی، ایجاد تبعیض و شکاف طبقاتی، خروج از صراط مستقیم بانگ بیدارباش را در انداختند.

گوشه ایی از مقتل امام حسین علیه السلام در روز عاشورا:

گوشه ایی از مقتل امام حسین علیه السلام در روز عاشورا:

«فَقَصَدُوهُ بِالْحَرْبِ فَجَعَلَ یَحْمِلُ عَلَیْهِمْ وَ یَحْمِلُونَ عَلَیْهِ... فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَةً وَ قَدْ ضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ فَبَیْنَا هُوَ وَاقِفٌ إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلَى جَبْهَتِهِ فَأَخَذَ الثَّوْبَ لِیَمْسَحَ الدَّمَ عَنْ جَبْهَتِهِ فَأَتَاهُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ عَلَى قَلْبِهِ فَقَالَ علیه السلام بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله... ثُمَّ أَخَذَ السَّهْمَ فَأَخْرَجَهُ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِهِ فَانْبَعَثَ الدَّمُ کَأَنَّهُ مِیزَابٌ فَضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ وَ وَقَفَ فَکُلَّمَا أَتَاهُ رَجُلٌ انْصَرَفَ عَنْهُ کَرَاهَةَ أَنْ یَلْقَى اللَّهَ بِدَمِهِ حَتَّى جَاءَهُ رَجُلٌ مِنْ کِنْدَةَ یُقَالُ لَهُ مَالِکُ بْنُ الْیُسْرِ فَشَتَمَ الْحُسَیْنَ علیه السلام وَ ضَرَبَهُ عَلَى رَأْسِهِ الشَّرِیفِ بِالسَّیْفِ فَقَطَعَ الْبُرْنُسَ وَ وَصَلَ السَّیْفُ إِلَى رَأْسِهِ فَامْتَلَأَ الْبُرْنُسُ دَماً.»

(اللهوف علی قتل الطفوف، ص۱۲۰)

ترجمه: «سپس دشمنان شروع به حمله به امام نموده، حضرتش حملات خود را از سر گرفت [و بعد از حملات متعدد] امام، لحظه‌اى براى استراحت توقّف فرمود و در حالى که ضعف از جنگ بر وى عارض گردیده بود، در همان حال سنگى از دشمن آمد و به پیشانى حضرت اصابت نمود، امام پیراهن را بالا زد تا خون پیشانى را باز دارد که تیرى سه شاخه و زهر آلود بیامد و بر قلب مقدس امام نشست، امام فرمود:

«بسم اللَّه و باللَّه و على ملّة رسول اللَّه»... سپس تیر را از پشت سر بر آورده و خون چون ناودان فوران کرد، و توان جنگ از امام رفت....

تا آن که مردى از کنده به نام مالک بن یسر، لعنة اللَّه علیه آمد و به امام ناسزا گفت و با شمشیر بر سر مبارکش زد که کلاه خود را برید و به سر مبارک رسید و کلاه خود حضرت آکنده از خون شد.»

آجرک الله یا صاحب الزمان

شهادت امام حسین علیه السلام و یاران باوفایشان را تسلیت عرض می نماییم.

و شهید یعنی حاضر!

و شهید یعنی حاضر!

کسانی که مرگ سرخ را بدست خویش_ بعنوان نشان دادن عشق خویش به حقیقتی که دارد می میرد و بعنوان تنها سلاح برای جهاد در راه ارزش های بزرگی که دارد مسخ می شود_ انتخاب می کنند، شهیدند، حی و حاضر و شاهد و ناظرند، نه تنها در پیشگاه خدا، که در پیشگاه خلق نیز، و در هر عصری و قرنی و هر زمان و زمینی.

و آنها که تن به هر ذلتی میدهند تا زنده بمانند، مُرده های خاموش و پلید تاریخند، و ببینید آیا کسانی که سخاوتمندانه با حسین به قتلگاه خویش آمده اند و مرگ خویش را انتخاب کرده اند_ در حالیکه صدها گریزگاه آبرومندانه برای ماندنشان بود و صدها توجیه شرعی و دینی برای زنده ماندنشان بود_ توجیه و تاویل نکرده اند و مُرده اند، اینها زنده هستند؟ یا آنهایی که برای ماندنشان تن به ذلت و پستی رها کردن حسین و تحمل کردن یزید دادند؟

کدام هنوز زنده اند؟

حسین وارث آدم، دکتر علی شریعتی؛