_مدح_و_مرثیه
#امیرالمومنین
آن صولتآفرین که به رزم، آفرین زنند
بر تیغ او ملائک هفت آسمان، یکیست
شیری که گاهِ پنجه زدن، جبرئیل را
ثقل مهارِ ساعدش آید گران، یکیست
گُردی که خصم، دستِ فزع بر دو ران زند
یکرانِ قهر آورد ار زیر ران، یکیست
طوفانصلابتی که خیال وی افکند
چون بید، لرزه در دل هر پهلوان، یکیست
جان برکفی که بهر خدا، گِرد شمع دین
در بزم رزم، پر زده پروانهسان، یکیست
جنگاوری که قیمت یک ضرب تیغ او
افزونتر است از عمل انس و جان، یکیست
ببرافکنی که پاسخ «هل من مبارز»ش
ندهند جز به الحذر و الامان، یکیست
شیراوژنی که چون سوی میدان شدی روان
کس را نبود جز ظفرش در گمان، یکیست
آنکو زند چو تیغ دو دم خنده در کَفَش
میدان شود چو طشتِ پر از زعفران، یکیست
آنکس که در مبارزه با هیچ همنبرد
هرگز نگشت ضربت او، ضَرْبَتٰان، یکیست
آن پهلوان که در عقبِ تیغِ جانگزاش
از راه مانده شد ملکِ جانستان، یکیست
در خیبر آنکه یک تنه بی عونِ هیچ کس
از قلعه قلع کرد دری آنچنان، یکیست
گر دست، دست دشمن و گر جسم، جسم اوست
خاشاکِ نم گرفته و نوک سنان یکیست
در پیش صرصر غضبش روز کارزار
کوه و غبار و پشّه و پیل دمان یکیست
باید عَلَم به دست دو ناکس فتد نخست
کآید عیان که روز وَغا، قهرمان یکیست
الحق که عزلِ پیکِ «برائت» ز نیمه راه
معلوم کرد لایق این امتحان یکیست
ای بیادب! حیا نکنی زین قیاس خام
کآن شاه با خسی چو فلان و فلان یکیست؟!
اعرابیای که مینکند فرق چپ ز راست
با عالِم حقایق سرّ و عیان یکیست؟
ناپاکفطرتی که ز نسل عواهر است
با آن نتاجِ گوهر پاکیزگان یکیست؟
شاها مرا که دیده به دست عطای توست
در چشم طبع، تودۀ انگِشت و کان یکیست
تا ذوق شهد عشق تو دارم به کام جان
اندر مذاق من، عسل و شوکران یکیست
شوقم کُشد به یاد حریمت که اندر او
دل مطمئن شود که خدای جهان یکیست
گر صدهزار قصر مجلّل بنا کنند
آن صحن و آستان ملک پاسبان یکیست
گر این و آن ثناگریِ آن و این کنند
ممدوحِ من خلافِ رهِ این و آن، یکیست
آن مُبدعی که صد هنرم داده، جمله را
وقف تو کرده است و از آن صد، زبان یکیست
#فقیر_تهرانی