«انَّ لِلحُسَینِ مُحَبَّة مَکنونَة فی قُلوب المُؤمِنین»
«انَّ لِلحُسَینِ مُحَبَّة مَکنونَة فی قُلوب المُؤمِنین»

«انَّ لِلحُسَینِ مُحَبَّة مَکنونَة فی قُلوب المُؤمِنین»

روایت_اربعین بهترین هدیه تولد خاطره اولین پیاده‌روی اربعینم برمی‌گردد به سال ۹۵.

روایت_اربعین

بهترین هدیه تولد

خاطره اولین پیاده‌روی اربعینم برمی‌گردد به سال ۹۵. اربعین آن سال روز ۳۰ آبان بود و این برای من یک تقارن به یادماندنی بود. چون ۳۰ آبان روز تولدم بود. چندین سال در تقلا برای چشیدن مزه شیرین این سفر بهشتی بودم و بنا به دلایلی نمی‌شد. غافل از این‌که ارباب برنامه قشنگ تری برایم چیده است.

آن سال ۷روز مانده به شروع هفته دفاع مقدس، ماجرای خواستگاری پیش آمد و ۹ مهر ۹۵ و به فاصله حدود ۱۰ روز از آغاز ماه محرم، جشن عقد ما انجام شد. شب‌های هیئت و روضه دونفره و خیز من برای فراهم کردن مقدمات سفر اربعین هم از همان محرم شروع شد.

همسرم سال‌های متوالی این سفر را تجربه کرده بود اما در عوالم مجردی، پیاده‌روی اربعین را سفری مردانه می‌دانست. صحبت‌های من و ارجاعاتم به کلام بزرگان مجابش کرد که حالا وقت رشد کردن در این سفر برای خودش رسیده و آن هم درک این مسیر سراسر نور به شکل خانوادگی است.

بهترین هدیه تولد عمرم را خدا در جوار ارباب نصیبم کرد که تا آخر عمر شیرینی‌اش زیر زبانم خواهد ماند. چه هدیه باشکوهی برایم شد این سفر؛ بهشت مسیر نجف تا کربلا. و ارباب چه منتی بر سرم نهاد که در سفر اولم و در آن بهت و شلوغی، دستم به پنجره‌های ضریح منورش رسید؛ که هنوز هم مرور خاطراتش برایم مثل یک رویای شیرین است. شیرین تر از عسل...

خلاصه اینکه اربعین ۹۵ صبح کربلا بودیم، عصر سامرا و شب کاظمین. چه سالروز تولد بابرکتی شد برایم با ارباب... و از آن سال به بعد بهار تقویم زندگی ما از اربعین آغاز می شود...

روایت #ارسالی از مخاطبان: زهرا آروند

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.