«انَّ لِلحُسَینِ مُحَبَّة مَکنونَة فی قُلوب المُؤمِنین»
«انَّ لِلحُسَینِ مُحَبَّة مَکنونَة فی قُلوب المُؤمِنین»

«انَّ لِلحُسَینِ مُحَبَّة مَکنونَة فی قُلوب المُؤمِنین»

بعد کربلا، آدمِ سابق نشدم روایت_اربعین

بعد کربلا، آدمِ سابق نشدم

روایت_اربعین

بعد از چندسال انتظار رفتم. تنها رفتم. همین که چشمم به پرچم سرخ افتاد، از خود بی‌خود شدم. هتل نرفتم. با پای برهنه رفتم سمت حرم و تا خود حرم فقط گریه ‌کردم.

اصلا حال خودم را نمی‌فهمیدم. تا رسیدم به درب ورودی حرم امام حسین(ع). سجده شکر کردم. از حال رفتم و بی‌هوش شدم. شب جمعه بود و باران می‌آمد.

تاصبح در همین حس و حال داخل بین‌الحرمین کنار آب‌سردکن نشستم. فقط و فقط نگاه کردم. فکر نکنم در تمام عمرم چنین شبی برام تکرار شود. سفر اول چه سفر متفاوتی بود.

هنوز هم گاهی خوابش را می‌بینم. امام حسین(ع) ویرونم کرد، بعد آبادم کرد. بعدِ کربلا، دیگه آدمِ قبل نشدم…

تا گذارم به در خانه‌ات افتاد حسین(ع)،

خانه آباد شدم، خانه‌ات آباد حسین(ع)...

#ارسالی مخاطبان

سمیه صادق زاده

ArbaeenIR

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.