«انَّ لِلحُسَینِ مُحَبَّة مَکنونَة فی قُلوب المُؤمِنین»
«انَّ لِلحُسَینِ مُحَبَّة مَکنونَة فی قُلوب المُؤمِنین»

«انَّ لِلحُسَینِ مُحَبَّة مَکنونَة فی قُلوب المُؤمِنین»

حسرت یک لحظه زیارت از_دل_برآید

حسرت یک لحظه زیارت

از_دل_برآید

از عید غدیر تا اول محرم رفتیم کربلا

زیارت مفصل عتبات. همراهان‌مان گفتند خب دوباره عید نوروز می‌آییم.

دلم آشوب شد... لذت زیارت برایم تلخ شد. من به اربعین محتاج بودم. ولو یک لحظه...

کسی موافق آمدن نبود. گفتند چند سال آمدی

برای زن و بچه سختی دارد.

با التماس همسرم را راضی کردم. گفتم رسیدیم کربلا، برگردیم...

بعد یک زیارت مختصر در نجف اشرف راه افتادیم. سحر اربعین رسیدیم کربلا. نگاه‌مان که به گنبد خورد، زیارت مختصری کردیم و آمدیم گاراژ سیده جعده.  فردا عصر در خانه‌ی خود بودیم...

همسرم تمام طول سفر می‌گفت چه اصراری بود خب عید می‌آمدیم.

حالا فقط حسرت می‌خورد که کاش دوباره فقط نگاه‌مان با گنبد گره بخورد و برگردیم...

#ارسالی مخاطبان

صدیقه نوری

ArbaeenIR

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.